★*∴*دلگیربی وفایی★*∴*

بعد ازغیبتی چندماهه دوباره شروع به کارکردم...مدیریت .بلاگ

نوشته شده در دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 17:42 توسط ali hardanzadegan| |

مرا نگاه کن ببین چه انتظاری به روی پلکهایم خانه کرده است .

 

غم را از چشمانم فقط تو میتوانی بخوانی

 

خود را به ندانستن نزن - می دانم که میدانی غصه در دلم خانه کرده است

 

نمیخواهم غصه ام را بخوری اما قصه ام را بدان

نوشته شده در دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 17:39 توسط ali hardanzadegan| |

چه زیباست بخاطر تو زیستن

وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛

وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛

و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ایکاش می دانستی بدون تو،

مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت،

زندگی چه تلخ وناشکیباست. ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست،

وایکاش میدیدی قلبی راکه فقط؛

برای تو می تپد

دوست دارم تا اخرين باقيمانده ی جانم تو را عاشق  كنم

زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده

زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده

 زندگی من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته

نفس كشيدن من تنها با ياد اوری زنده بودن تو امكان پذير است

همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردی تو را ميبينم برايم كافی است و قانع

كننده است كه زندگی زيباست

اگر روزی از ديار من سفر كنی با چشمانی نابينا شده از گريستن در نبودت جای

قدمهايت را بر روی سنگفرش خيابان گل باران ميكنم

 

I LOVE YOU

            

نوشته شده در دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 17:38 توسط ali hardanzadegan| |

امشب سرآن دارم . تا با تو سخن گویم راه تو بپویم من . اسرار تو راجویم

امشب به درت خواهم . تاصبح همی کوبم تا خود به درآئی زان . عطرت به صفا بویم

امشب زغمم تاصبح . حرف دل خود گویم پیمانه به پیش آری . تا باز کنی رویم

امشب زمیت نوشم . تا مست کند آن می، من را که گنه کردم . بسیار مدد جویم

امشب به سرم می زن . بی خود ز خودم گردان زیرا که ز رویت من . بسیار شرم رویم

امشب به درت کوبم . تا بازکنی در را می کوبم و می خواهم . دست از گنهم شویم

امشب در لطفت را . بگشا زبرم جانا مردانه تو را گویم . راهت به لقا پویم

امشب زمیت ساقی . مستم توچنان گردان تا بازشوم عبدت . کفران نشودخویم

امشب که نهم برسر. قرآن تو را تا صبح، خواهم که به درگاهت . آشفته کنم مویم

امشب ز تو می خواهم . تاعفوکنی من را زین رو به درت تا صبح . خاک ازتوبه می سویم

امشب بپوشم جوشن . با خواندن نامت من یارب زبلاهایت . ایمن بنما کویم!

نوشته شده در دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 17:35 توسط ali hardanzadegan| |

نوشته شده در یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 20:23 توسط ali hardanzadegan| |

نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391برچسب:,ساعت 16:56 توسط ali hardanzadegan| |

نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391برچسب:,ساعت 16:54 توسط ali hardanzadegan| |

این عكسو دیدم یه حس خاصی بم دست داد
فكر كنم شما هم مثل من همین حس رو دارید
*****************
هیچ كاری ندارم به اینكه ولایی هستی-مذهبی هستی-منافق
هستی-مسلمون هستی یا نیستی-سبز هستی وغیره........
هركی و هرچی كه هستیم مهم اینه "انسان هستیم"
******************
دم هرچی جانبازه گرم
میخام این كتیبه رو با بازنشر منفجر كنید
سكوت واسه چی؟؟؟




نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 20:32 توسط ali hardanzadegan| |

در تمام لحظه هایم
تکرار می شوی
اما
تکراری نمی شوی…

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 20:29 توسط ali hardanzadegan| |

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 20:26 توسط ali hardanzadegan| |

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 20:5 توسط ali hardanzadegan| |

دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟

مهمان با مهربانی جواب داد:بله.

دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن

.دربین اونا

یک عروسک باربی هم بود.

مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟

و پیش خودش فکر کرد:حتما" باربی.

اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید

دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم

نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.

مهمان با کنجکاوی

پرسید:این که زیاد خوشگل نیست! دخترک جواب داد:

آخه اگه منم دوستش نداشته

باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،

اونوقت دلش میشکنه...

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 19:56 توسط ali hardanzadegan| |

عمو سبزی‌فروش! . . . بله.
سبزی کم‌فروش! . . . . بله.
سبزی خوب داری؟ . . . بله.
خیلی خوب داری؟ . . . .بله.
عمو سبزی‌فروش! . . . .بله.
سیب کالک داری؟ . . . بله.
زال‌زالک داری؟ . . . . . . بله.
سبزیت باریکه؟ . . . . . بله.
شبهات تاریکه؟ . . . . . بله.
عمو سبزی‌فروش! . . . .بله.


{-33-}{-33-}{-33-}{-18-}{-18-}{-7-}{-7-}

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت 13:46 توسط ali hardanzadegan| |

سلام دوستان من دریک جامعه ی مجازی

فیسبوک به نام فیسبوک ایرانی شرکت کردم

خودش خیلی عالیه وشمارودعوت می کنم که

دراین فیسبوک ثبت نام کنیدواقعاعالیه

آدرس فیسبوک:facebook.poemse.com

آدرس صفحه ام:facebook.poemse.com/alihardanzadegan

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت 13:37 توسط ali hardanzadegan| |

 

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 13:31 توسط ali hardanzadegan| |

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت 13:26 توسط ali hardanzadegan| |

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت 11:25 توسط ali hardanzadegan| |

.

۸ چیز از ۸ چیز هیچ وقت سیر نمی شه:

۱٫ چشم از نگاه

۲٫ زمین از باران

۳٫ گدا از پول

۴٫ عالم از علم

۵٫ دریا از آب

۶٫ آتش از هیزم

۷٫ حریص از مال

۸٫ تو از من!{-27-}

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت 11:15 توسط ali hardanzadegan| |

چه غم بر شانه های مرد باشد
اگر دل مثل کوه درد باشد
خدا آن روز را هرگز نیارد
نیاز مرد با نامرد باشد ...

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت 11:11 توسط ali hardanzadegan| |

خسته شدم ؛

از بس به آدمایی که میخوان
جای تو رو توی قلبم بگیرن

گفتم :

ببخشید اینجا جای دوستمه ،

الان برمیگرده ...

 

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 11:7 توسط ali hardanzadegan| |

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:aliاچ زد,ساعت 10:54 توسط ali hardanzadegan| |

 

امروز عکس تنهاییم را قاب گرفتم

 

عکسی در ابعاد

 

سه در بی نهایت

 

نوشته شده در یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:,ساعت 14:6 توسط ali hardanzadegan| |

خوابیده بودم،کابوس دیدم

ازخواب بلند شدم تا به آغوشت پناه ببرم

افسوس

یادم رفته بود که از نبودت به خواب رفته بود

نوشته شده در یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:,ساعت 14:5 توسط ali hardanzadegan| |

من و تنهاییم زوجیم خوشبخت ترین زوج دنیا

 

لحظه های با تو بودن شلوغ است

شلوغ از دیگران و خالی از من

نوشته شده در یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:,ساعت 14:4 توسط ali hardanzadegan| |

دیشب خسته تر از هر روز بودم
کاش میشد گوشه ای می نوشتم
خدایا خیلی خسته ام” ، فردا صبح بیدارم نکن

نوشته شده در یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:,ساعت 14:2 توسط ali hardanzadegan| |

همیشه نمی توان زد به بیخیالی و گفت:
تنها آمده ام …. تنها می روم !
یه وقتایی
حتی برای ساعتی یا دقیقه ای
کم می آوری
دل وامانده ات یک نفر را می خواهد !
اه لعنتی دوست داشتنی…نه میتونی بگذری… نه میتونی بموني

نوشته شده در یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:,ساعت 14:1 توسط ali hardanzadegan| |

بلا و ابتلا

بلا و ابتلا

بلا، رنج و سختی و گرفتاری‌هایی است که در زندگی و در راه عقیده برای انسان پیش می‌آید. ابتلا، گرفتار شدن به این محنت‌ها و رنج‌ها است و ثمره آن نوعی آزمایش خلوص و پاک شدن از نیت‌های ناسالم و انگیزه‌های غیرالهی است.

غیر از مفهوم درد و رنج و گرفتاری، که باید از آن به خدا پناه برد و از خدا عاقبت طلیبد، و غیر از معنای آزمون و امتحان، که برای تشخیص میزان اطاعت و تبعیت و ایمان افراد است، مفهوم عمیق‌تر و عرفانی‌تری هم دارد و آن عبارت است از دوست داشتن رنج و سختی در راه رضای دوست و تحمل عاشقانه محنت‌ها و شداید، برای دست یافتن به قرب‌ الهی.

این‌گونه بلا، از سوی خداوند، لطفی به بندگانش محسوب می‌شود و تحمل آن نشانه عشق و صدق ایمان عبد نسبت به خدا است و به مفهوم «رضا» و «تسلیم» از بعد عرفانی نزدیک است.

اگر با دیگرانش بود میلی                                چرا جام مرا بشکست لیلی

در روایات بسیاری، بلا برای دوستان خدا مطرح شده است و از این دید، هر که به خدا نزدیک‌تر باشد، محنت و بلای بیشتری هم خواهد چشید:

هر که در این بزم مقرب‌تر است                    جام بلا بیشترش می‌دهند

برای برخی که کم ظرفیت و ناخالص‌اند، بلا و گرفتاری در راه ایمان، آفت است و آنان را از راه حق بیرون می‌برد. اینان کسانی‌اند که حتی دینداری‌شان با انگیزه‌های دنیایی و مادی است. امام حسین علیه‌السلام در اشاره به چنین کسانی می‌فرماید:

بلا و ابتلا

«الناسُ عَبیدُ الدُنیا و الدّین لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم یَحُوطُونَهُ مادَرَّت مَعایِشُهُم فَاِذا مُحِّصُوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ» (1)؛ مردم بنده دنیایند و دین بر زبانشان می‌چرخد و تا وقتی زندگی‌هاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، اما وقتی به وسیله «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک می‌شوند.

اما عارفان با ایمان، نه تنها از بلا نمی‌گریزند، بلکه آن را نشانه لطف الهی و سبب پاکی روح و جان و تصفیه عمل‌ها می‌دانند و به خاطر فضیلت و پاداش آن، به استقبالش می‌روند. (2) امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

«اِنَّ اللهِ اِذا اَحَبَّ عَبداً غَتَّهُ بِالبَلاءِ» (3)؛ خداوند هر گاه بنده‌ای را دوست بدارد، او را غرق در بلا می‌کند.

در احادیث، اینگونه بلاها، هدیه‌ای از سوی خدا یا ارتقاء درجه نزد پروردگار محسوب شده و شدت ابتلا به تناسب قوت ایمان بیان شده است و از این رو است كه خدای متعال، حضرت علی علیه‌السلام را به بلاها و رنج‌هایی ویژه مبتلا ساخت که هیچ یک از اولیای خودش را به آن مبتلا نکرده بود. (4) و صبر بر بلا نیز اجر شهید دارد. (5)

از این دیدگاه است که سیدالشهداء علیه‌السلام در روز عاشورا در مناجاتی که در آخرین لحظات حیات با خدا دارد، پروردگار را هم به نعمت‌های سرشارش می‌ستاید، هم به بلای نیکویش: «سابِغُ النِعمَةِ حَسَنُ البَلاءِ.»( 6)

همچنین روز عاشورا، هنگام آخرین وداع با اهل‌بیت خویش، ضمن آن که آنان را آماده تحمل بلا و رنج می‌سازد (اِستَعِدُّوا لِلبَلاءِ)، فرجام خوشی برایشان بازگو می‌کند و می‌فرماید: خداوند، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب می‌کند، ولی به شما در مقابل این بلا و به عوض آن، انواع نعمت‌ها و کرامت‌ها می‌بخشد؛ پس شِکوه نکنید و چیزی بر زبان نیاورید که ارزش شما را بکاهد «و یَعوِّضُکُم عَن هذهِ البَلیَّةِ اَنواعَ النِّعمِ و الکَرامَةِ فَلا تَشکُوا و لا تَقُولوا بِاَلسِنَتِکُم ما یَنقُصُ قَدرَ کُم.» (7)

صاحبان همت‌های بلند و عشق‌های پاک به مبدا و معاد، از بلای الهی با روی خوش استقبال می‌کنند و این گرفتاری را به حساب خدا می‌گذارند و از او انتظار پاداش دارند.

نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:46 توسط ali hardanzadegan| |

و خداوند همان حس قشنگیست که در ظلمت شب
آن زمانی که  گلویت همه از بغض تر است
وقتی از شدت تنهایی ایام به خود می پیچی
و زمانی که فرومانده ز بخت خویشی
لحظاتی که وجودت همه از درد پراست
وکسی می خواهی
تکیه بر شانهء بی منت او
های های از ته دل
ناله ات حلقه زند بر چشمت
گوش گر بسپاری می شنوی
که نسیمی آرام
که پر از حس قشنگ خوبیست
در تمام تن و روحت جاریست
که تورا میخواند
ای تو تنهاتر از احساس غریب"
"من کنارت هستم


مناظره زنـدگی و مـرگ - www.taknaz.ir

نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:43 توسط ali hardanzadegan| |

ازخداپرسیدم خدایا چه چیزی  تورا ناراخت میکند خداوند فرمود هر وقت بنده ای با من سخن میگوید چنان به حرفهای او گوش میدهم  که گویی به جز او بنده ای ندارم ولی او چنان سخن میگوید انگار من خدای همه هستم الا او.

 

 

مناظره زنـدگی و مـرگ - www.taknaz.ir

نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:34 توسط ali hardanzadegan| |

 
آزادی فقط لخت گشتن در خیابان نیست!
آزادی راحتی گشت و گذار با دوست پسر و دختر نیست!!

آزادی یعنی تو کافر هستی
ولی به دین من احترام میگذاری!

آزادی یعنی تو مسیحی هستی
ولی محرم از دم هیئت مسلمونا که گذشتی
صدای ضبط را کم میکنی!

آزادی یعنی یکی در خیابان با حجاب بود
تو تمسخرش نمیکنی!

آزادی یعنی دو برادر یکی در اتاقش عکس شاه
و دیگری در اتاق عکس خمینی!

آزادی یعنی من پیکم را پر میکنم
تو نمازت را سر وقت میخوانی

آزادی یعنـــــــــی آزادی
 

                                

نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:32 توسط ali hardanzadegan| |

گاهی که دلتنگ کنار اینه می ایستم:

تصویر تلخ دختری راتماشا میکنم

که لابه لای تنهایی اش

مچاله میشود

وچیزی شبیه بغض

کزکرده گوشه ی لبهای

نوزده ساله اش..........

نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:31 توسط ali hardanzadegan| |

سلام دوستان امیدوارم که حالتون خوب باشه نه مثل من

من امروزاصلاحوصله ی تایپ کردن ندارم

خیلی بی حالم دنبال چیزی می گردم که منوباحال کنه

تصورکنیدکسی یه کسی رودوست داره

امابعدابیان میشه که اون کس تورودوست نداره

واقعاخیـــلی سخته من امروزکسی روازدست دادم

که عقل وجانم بود

اماالان هیچ

 

 """واقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــعاسـخــــــــــــــــتــه"""

خوب فعلا بای..   

 

نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:,ساعت 14:31 توسط ali hardanzadegan| |

دوران قبل از دانشگاه = حسرت

قبول شدن در دانشگاه = صعود

كنكور = گذرگاه كاماندارا

دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه

خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره 13

بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها

امتحان ریاضی = كشتار بیوجرسی

امتحان میان ترم = زنگ خطر

امتحان پایان ترم = آوار

لیست نمرات دانشجویی = دیدنیها

نمره امتحان = پرنده كوچك خوشبختی

مسئولین دانشگاه = گرگها

استادان = این گروه خشن

آشپزخانه = خانه عنكبوت

سلف دانشگاه = پایگاه جهنمی

پاسخ مسئولین = شاید وقتی دیگر

دانشجوی اخراجی = مردی كه به زانو در امد

دانشجوی فارغ التحصیل = دیوانه از قفس پرید

دانشجوی سال اولی = هالوی خوش شانس

واحد گرفتن = جدال بر سر هیچ

مدرك گرفتن = پرواز بر فراز آشیانه فاخته

پاس كردن واحدها = آرزوهای بزرگ

مرگ استادها = جلادها هم میمیرند

محوطه چمن دانشگاه =حریم مهرورزی

استاد راهنما = مرد نامرئی

كمك هزینه = بر باد رفته

درخواست دانشجویان = بگذار زندگی كنم

دانشجوی دانشگاه صنعتی = بینوایان

برخورد استادان = زن بابا

اتاق رئیس دانشگاه = كلبه وحشت

شب امتحان = امشب اشكی میریزم

تقلب در امتحان = راز بقا

یادگیری = قله قاف

دانشجوی معترض = پسر شجاع

خاطرات استادها = اعترافات یك خلافكار

انصراف = فرار از كولاك

تصییح ورقه امتحان = انتقام

نمره گرفتن از استاد = دوئل مرگ

شاگرد اول = مرد ۶ میلیون دلاری

آرزوی دانشجویان = زلزله بزرگ

هیئت علمی = سامورایی ها

رئیس دانشگاه = دیكتاتور بزرگ

رفتن به خوابگاه دختران = عبور از میدان مین

رئیس آموزش = هزاردستان

معاون آموزش = دزد دریایی

برخورد مسئولین = كمیسر متهم میكند

از دانشگاه تا خوابگاه = از كرخه تا راین

pokeydesertion.loxblog.com

 

نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:,ساعت 12:7 توسط ali hardanzadegan| |

عشــــــــــق

عشــــــــــقه

حتـــــــــی اگه اینـجوری

بــــــــــــــــــاشـه...

نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,ساعت 23:1 توسط ali hardanzadegan| |

 

 

 

 

شکلک های محدثه

 

نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:25 توسط ali hardanzadegan| |

 

خسته ام… از تـــــو نوشتن…!


کمی از خود می نویسم


این “منم” که،


دوستت دارم…!

نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:13 توسط ali hardanzadegan| |

دختری به کوروش کبیرگفت: من عاشقت هستم ..

کوروش گفت : لیاقت شما برادر من است که از من زیباتر و دارای کمالات است و هم اکنون پشت سر شما ایستاده...

دخترک برگشتو دید کسی نیست.!

کوروش گفت اگه عاشقم بودی هرگز به پشت سرت نگاه نمیکردی .

نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:1 توسط ali hardanzadegan| |

نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت 8:34 توسط ali hardanzadegan| |

بــیا و معجــزه کن ...
 
آغوشت که باشد
 
غــروب هــای دلـــگیــرِ پــاییــز هم
 
دلـچــسب مــی شود
 
ایــن روزهـا
 
آرزوی پنهـــانی ام هــمیــن است

یک شـبی

همـــه ی خــودم را

در آغـــوشــت پـــیــدا کـــــنم !!

 

من هــم گـــاهی آغــوش میخواهـــم

دل کـه ایـــن چــیزهــا حــالیــش نیست

نــبودنت

نــداشتنت

دلـــم آغوشت را میخواهـــد بــرای هــمیشـــه ...

نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت 8:22 توسط ali hardanzadegan| |

تكرارِ اسمـِ تو ايـטּ روزهـآ

حادثــه ي تكــرارﮮ زندگــي مـَטּ است ...

هيچ ديوانه اﮮ از ايـטּ همه تكرار ...

به اندازه ي مـَטּ ،

لذّتــ نخواهَد بـُرد !!

نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت 8:20 توسط ali hardanzadegan| |


آخرين مطالب
» تنهایی...
» عیدت مبارکه...
» نمی دانم...
» چهــــــ زیباستـــــــــ
» بیادتم
» شکلک زیبای دوستت دارم...
» SMSعاشقانه...
» غمگین دیدارم...
» تنگه تنگ...
» مرانگاه کن...
» چه زیباست...
» امشب که نهم برسر. قرآنِ تو را تا صبح، خواهم که به درگاهت . آشفته کنم مویم
» یه خبرمهم
» بین من وزمین
» اگه یباردیگه بدنیابیای دوست داری کدوم باشی؟
» وقتــی
» ....

Design By : WeblogBartar.com